قاضی
نویسه گردانی:
QAḌY
قاضی . (اِخ ) ابراهیم اسنوی شافعی نحوی . صاحب بغیة گوید: وی دانشمندی است فقیه و نحوی و بسیار هوشیار که فقه را نزد بهاء قفطی و اصول را نزد شمس اصفهانی و نحو را نزد بهاء نحاس آموخت و متصدی منصب قضاء سیوط و اخیم و قوص گردید. او دارای عقیده ٔ پاک و روشی نیکو بود و چون یکی از بزرگان و متنفذان به قوص آمد و از وی خواست بخشی از اموال یتیمان و زکوة را به او دهد استنکاف ورزید و گفت این مخصوص فقراست . این باعث شد که آن مرد متنفذ چون به قاهره برگشت با قاضی بدرالدین ابن جماعةکوشیدند که وی را از قضاء برکنار سازند ولی در اینکار موفق نشدند. او پس از چندی از قضاء عزل گردید و به سال 721 هَ . ق . وفات یافت . (روضات الجنات ص 50).
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۲ ثانیه
قاضی ابوبکر. [ اَ ب َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمن مشهور به ابن قریعه . رجوع به ابن قریعه قاضی ابوبکر شود.
قاضی انباری . [ اَم ْ ] (اِخ ) احمدبن علی بن قدامه ،مکنی به ابوالمعالی . (معجم الادباء ج 4 ص 45) (ریحانة الادب ج 5 ص 356). و رجوع به احمدبن ...
قاضی اندلسی . [ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) عیاض بن موسی . رجوع به قاضی عیاض شود.
قاضی خواجگی . [ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) فرزند کلانتر قاضی نورالدین محمد. وی پس از پدر (891) متصدی منصب قضاء شد و در امور مهم شرعی و حل و فصل ک...
قاضی بغدادی .[ ی ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به قاضی عبدالوهاب علی شود.
قاضی بغدادی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) قوام الدین . رجوع به قاضی قوام الدین بغدادی شود.
قاضی بغدادی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نصراﷲ. از قاضیان تبریز است در دوران صفویه . و به علوم شرعی وقوفی تمام دارد و با کمال امانت و دیانت به مر...
قاضی بیضاوی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عمربن احمد یا محمدبن علی فارسی شیرازی بیضاوی اشعری شافعی ، ملقب به ناصرالدین و مکنی به ابوالخیر ...
قاضی بیضاوی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) عمربن فخرالدین محمد، مکنی به ابوالقاسم . از افاضل روزگار و مشاهیر دیار بوده و در فارس قضاوت داشته است . وی ...
قاضی جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) علی بن عبدالعزیزبن حسن بن علی بن اسماعیل ، مکنی به ابوالحسن ، فقیه ،ادیب ، قاضی ، شاعر ماهر شافعی وحید زمان و نا...