اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قبا

نویسه گردانی: QBA
قبا. [ ق َ ] (ع اِمص ) پراکندگی . || پایمالی چیزی را. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مسجد قبا. [ م َ ج ِ دِ ق ُ ] (اِخ ) مسجدی به حجاز : صد کمر آن قوم بسته بر قَبابهر هدم مسجد اهل قُبا. مولوی (مثنوی ).رجوع به قُبا و مسجدالتقو...
قبا کندن . [ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کندن قبا. آماده شدن : آصفی مرغ سحر نعره زنان است هنوزگل به صد ناز قبا کنده و واافتاده . خواجه آصفی (...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گلگون قبا. [ گ ُق َ ] (ص مرکب ) صفت کشته ای که لباس او خونین باشد. کشته ای که قبا و جامه ٔ او خون آلوده باشد : یوسف گلگون قبا وای علی اکبرم...
قبا کشیدن . [ ق َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) قبا بستن . (آنندراج ). حاضر وآماده ٔ کار شدن . رجوع به قبا بستن شود : گل وقت صبح پرده ٔ تزویر چاک ...
قبا راستا. [ ق َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بازاری . قبا سه چاکی . رجوع به قبا سه چاکی شود.
قبا راسته . [ ق َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) قباراستا. قبا سه چاکی . کاسب . بازاری . رجوع به قبا راستا و قبا سه چاکی شود.
قبا ساختن . [ ق َ ت َ] (مص مرکب ) قبا کردن . پیرهن چاک کردن : تا مگر وصل تو یک شب وصله ٔ کارم شوددر فراقت پیرهن را ساختم در تن قبا. سلمان ...
قبا بریدن . [ ق َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه ٔ نو قطع کردن . || کنایه از پوشیدن . در بر کردن . (آنندراج ).
حره ٔ قباء. [ ح َرْ رَ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) موضعی در قبلی مدینة. و ذکر آن در حدیث آمده است . (معجم البلدان ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.