قترة
نویسه گردانی:
QTR
قترة. [ ق َ ت َ رَ ] (ع اِ) گرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، قَتَر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قول خدای : ترهقها قَتَرَة. (قرآن 41/80).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قترة. [ ق َ رَ] (ع اِ) یکی قتر. (اقرب الموارد). رجوع به قتر شود. || گرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قترة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) کازه ٔ صیاد. (منتهی الارب ). ناموس صائد و آن چیزی است که مانند خانه آن را بنا کنند تا در آن برای شکار پنهان شوند و...
قترة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) نوع . و فی الصحاح القترة و السروة واحد. (اقرب الموارد). رجوع به سروه شود.
قترة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) (ابن ...) مار ریزه ای است بد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، بنات قتره . (اقرب الموارد).
قترة. [ ق ِرَ ] (اِخ ) (ابو...) کنیه ٔ ابلیس لعنةاﷲ علیه . یا علم است مر شیطان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
بنات قترة. [ ب َ ت ُ ق ِ رَ ] (ع اِ مرکب ) قسمی از مار و افعی . (از المرصع). ج ِ ابن قترة. (از اقرب الموارد).
قطرة. [ ق ُ رَ ] (ع ص ) اندک و هیچکاره . الشی ٔ التافِه ُ الیسیر الخسیس . (اقرب الموارد).
قطره . [ ق َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب ). واحدة القطر،ای النقطة. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات ...
غتره . [ غ َ ت ِرْ رَ ] ۞ (اِ) در بعض لهجه های فارسی : خرد. بسیار خرد: یک غتره صابون .
کوفیه (چفیه) سفید رنگی که اعراب بر سر می گذارند.