اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قطره

نویسه گردانی: QṬRH
قطره . [ ق َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب ). واحدة القطر،ای النقطة. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است . (آنندراج ) :
هر نفسی بر دل آن پاکزاد
چون گره قطره نبودش گشاد.

طاهر وحید (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
قطره زن . [ ق َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) کنایه از هرزه گرد و هرزه کار که به یک جا و یک کار قرار نگیرد. (آنندراج ).
قطره دزد. [ ق َ رَ / رِ دُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از ابر، و آب دزد نیز گویند. (آنندراج ) : چو دریا چرا ترسم از قطره دزدکه ابرم دهد بیش از آ...
قطره ٔ آب . [ ق َ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تیغو شمشیر و پیکان و اسلحه ٔ صیقل زده . (از آنندراج ).
قطره زدن . [ ق َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب )تند و تیز به راه رفتن . (برهان ). کنایه از تند رفتن . (انجمن آرای ناصری ). به صله ٔ «در» کنایه از ت...
بزرگ قطره . [ ب ُ زُ ق َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) با دانه های درشت ، چنانکه در باران و جز آن از مایعات . قطره عظیم و درشت ، چنانکه در باران . (یادد...
قطره چکان . [ ق َ رَ / رِ چ َ /چ ِ ] (اِ مرکب ) لوله ٔ باریک شیشه ای است که یک انتهای آن خیلی باریکتر شده است و انتهای دیگر آن به لوله ٔ ...
قطره ٔ زرد. [ ق َ رَ / رِ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالم تاب است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
قطره کردن . [ ق َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قطره زدن . (آنندراج ) : هر طرف بسیار کردم قطره در راه طلب لیکن از دریا ندیدم بهره جز سیلاب کم ....
قطره کشیدن . [ ق َ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) قطره زدن . (آنندراج ). رجوع به قطره زدن شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.