قر
نویسه گردانی:
QR
قر. [ ق َرر ] (ع اِ) برنشستی است مردان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || هودج . || چوزه ٔ ماکیان . || (ص ) روز سرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) شکن جامه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قر آمدن . [ ق ِم َ دَ ] (مص مرکب ) کون و کچول کردن . کون چرخاندن .
قر و لند. [ ق ُرْ رُ ل ُ ] (اِ مرکب ) اعتراض و ناخشنودی نمودن از کاری یا از کسی به سخنان نامفهوم . زیر لب غریدن . با کردن صرف شود.
قر و قمیش آمدن به معنی ناز کردن است.
قر و غمزه . [ ق ِ رُغ َ زَ / زِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لوندی کردن . ناز کردن . کول وکچول کردن . با آمدن و رفتن ترکیب شود.
قر انداختن . [ ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قر انداختن میان قومی ؛ کشتن همه ٔ افراد آن را. (یادداشت مؤلف ).
قر و غربیله . [ ق ِ رُ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کول وکچول . قروفر و قروغمزه .
باغ حسن قر. [ ح َ س َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 30 هزارگزی شمال خاوری بیرجند واقع است . ناحیه ا...
غر. [ غ َ ] (ص ) زن فاحشه و قحبه . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ).زن فاحشه ، و آن را به تازی قحبه گویند : طمع چون بریدم من از ...
غر. [ غ َ ] (پسوند) (ظاهراً مبدل گر) پساوند در آخر بعض اسامی امکنه ، مانند وزاغر، کاشغر، خشاغر، شادغر.
غر. [ غ َ رِن ْ ] (ع ص ) رجل غَر؛ مرد نیکومنظر. اصله غرو، ککتف . (منتهی الارب ).