گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قرشی نویسه گردانی: QRŠY قرشی . [ ق ُ رَ شی ی ] (ص نسبی ) منسوب به قبیله ٔ قریش : تا اصل مردم علوی باشد از علی تا تخم احمد قرشی باشد از قصی .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی عمر قرشی عمر قرشی . [ ع ُ م َ رِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمد. رجوع به عمر هاشمی (ابن محمدبن ...) شود. علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی . مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین . رجوع به ابن نفیس و علی ... علی قرشی علی قرشی . [ ع َی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی عاص بن ربیعبن عبدالعزی بن عبدشمس بن امیه ٔ قرشی عبشمی . رجوع به علی عبشمی شود. علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن ثابت بن سعیدبن علی بن محمدبن علی بن سعید تلمسانی قرشی اموی . رجوع به علی تلمسانی شود. علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن جاراﷲبن محمدبن ابی الیمن بن ابی بکربن علی بن محمدبن محمدبن حسین بن احمد قرشی مخزونی حنفی . مشهور ... علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم . رجوع به ابن جهم و ع... علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن حسین بن حسان بن باقی قرشی . فقیه بود. او راست : اختیار مصباح المتهجد، که در سال 653 هَ . ق . از تأل... علی قرشی علی قرشی .[ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن حسین قرشی . او راست : المدخل فی الحساب . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1643). علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن حمیدبن احمدبن جعفربن ولید قرشی . محدث بود و در سال 610هَ . ق . حیات داشت . او راست : شمس الاخبار المن... علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن داودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جباره ٔ زبیری قرشی اسدی . ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن . ر... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود