گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قرشی نویسه گردانی: QRŠY قرشی . [ ق ُ رَ شی ی ] (ص نسبی ) منسوب به قبیله ٔ قریش : تا اصل مردم علوی باشد از علی تا تخم احمد قرشی باشد از قصی .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن هباربن اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزی قرشی اسدی . رجوع به علی اسدی شود. علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن هند قرشی . مکنی به ابوالحسن . از مشایخ طریقت فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هَ . ق . بود.... حسین قرشی حسین قرشی . [ ح ُ س َ ن ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) اندلسی محدث رجالی . او راست : «معجم الصحابه » در سی جزء. (ایضاح المکنون ج 2 ص 509) (معجم المؤلفین )... عماره ٔ قرشی عماره ٔ قرشی . [ ع ُ رَ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عقبةبن ابی معیط ابان بن ابی عمرو ذکوان بن امیةبن عبدشمس بن عبدمناف قرشی اموی . صحابی است و بر... ابراهیم قرشی ابراهیم قرشی . [ اِ م ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق قرشی شود. ابواسحاق قرشی ابواسحاق قرشی . [ اَ اِ ق ِ ؟ ] (اِخ ) شرف الدین ابراهیم بن عبدالرحمن . یکی از کتب او در انشاء و حسن خط معروف است و مولد او به قاهره است در ... ابواسحاق قرشی ابواسحاق قرشی . [ اَ اِ ق ِ ؟ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمد دمشقی . محدث . وفات او به دمشق به سال 349 هَ . ق . بوده است . شرف الدین قرشی شرف الدین قرشی . [ ش َ رَ فُدْ دی ن ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابوالقاسم بن عبدالحلیم . رجوع به ابوالقاسم ... شود. علاءالدین قرشی علاءالدین قرشی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) علی بن ابی حزم . رجوع به ابن نفیس شود. عمادالدین قرشی عمادالدین قرشی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) اسماعیل بن عمربن کثیر قرشی بصری یا بصروی ، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالفداء و مشهور... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود