گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قرص نویسه گردانی: QRṢ قرص . [ ق ُ ] (ع اِ) ۞ حب که جهت معالجه ٔ امراض یا تسکین درد مورد استفاده دارد : و پلپل وسپندان در آن قرصها تعبیه کرد. (سندبادنامه ص 97). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۲ ثانیه واژه معنی غرس غرس . [ غ ُ ] (ص ) درتداول عامه ، محکم . استوار. قرص . رجوع به قرص شود. غرس غرس . [ غ ِ ] (اِ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی . (از برهان قاطع). غرش . غراش . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || خراش .(برهان قاطع). غرش ... غرس غرس . [ غ ِ ] (ع اِ) آب و جز آن که با بچه بیرون آید از رحم ، و پوست که بر روی جنین باشد، و اگر آن پوست را بر روی او بعد زائیدن بگذارند د... بئر غرس بئر غرس . [ ب ِءْرِ غ َ ] (اِخ ) چاهی در مدینه . (از معجم البلدان ). غرس کردن غرس کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن درخت را. نشاندن . بنشاندن . کشتن و کاشتن درخت . رجوع به غرس شود. غرس اشجار کاشتن درختان غرس الدین غرس الدین . [ غ َ سُد دی ] (اِخ ) رجوع به ابن شاهین شود. غرس الدین غرس الدین . [ غ َ سُدْ دی ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد الخلیلی المدنی الانصاری . فقیه شافعی ، در ادب و فضل مقامی داشته است . اصل وی از خلیل (د... غرس الدین غرس الدین . [ غ َ سُدْ دی ] (اِخ ) شیخ غرس الدین ابراهیم بن شهاب الدین بن الشیخ احمد النقیب . او راست : رساله ٔ الربع المجیب که مشتمل بر مقدم... غرس الدین غرس الدین . [ غ َ سُدْ دی ] (اِخ ) حلبی . احمدبن ابراهیم حلبی . متوفی به سال 981 هَ .ق . او راست : کتاب فرائض غرس الدین و شرح آن . (کشف الظ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود