اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاج

نویسه گردانی: KAJ
کاج . (ق ) کاچ . کاش . کاشکی . افسوس . لیت . (برهان ).یا لیت . (اوبهی ). افسوس کردن در کارها :
ای کاج که بر من اوفتادی
خاکی که مرا به باد دادی .

نظامی .


کاج بیرون نیامدی سلطان
تا ندیدی گدای بازارش .

سعدی .


آن عزیزان چوزنده می نشدند
کاج اینان دگر بمردندی .

سعدی .


کاج ۞ کانروز که در پای تو شد خار اجل
دست گیتی بزدی تیغ هلاکم بر سر.

سعدی .


کاج کان دلبر عیار که من کشته ٔ اویم
بار دیگر بگذشتی که کند زنده ببویم .

سعدی .


کاج با دل هزار جان بودی
تا فدا کردمی بدیدارش .

سعدی .


ای کاج ز در درآمدی دوست
تا دیده ٔ دشمنان بکندی .

سعدی .


پادشاهی ملک بخشی همچو او
کاج بودی در همه آفاق کاج .

شمس فخری .


تعبیر رفت یار سفر کرده میرسد
ای کاج هرچه زودتر از در درآمدی .

حافظ.


فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی
کمینه ذرّه ٔ خاک در تو بودی کاج .

حافظ.


خورشید چو آن خال سیه دید بدل گفت
ای کاج که من بودمی آن بنده ٔ مقبل .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کاج . (اِ) چک . تپانچه . قفا. سیلی . سیلی و گردنی . (برهان ). پس گردنی . پشت گردنی . کشیده . لت : گوئی که منم مهتر بازار نمدهابس کاج خورد مهت...
کاج . (ص ) کاژ. لوچ . احول . دوبین : اخ اخی برداشتی ای گیج کاج تا که کالای بدت یابد رواج . مولوی .این قضا را هم قضا داند علاج عقل خلقان در...
کاج . (اِ) پوست سبز بادام و پسته و غیر آنها در تکلم خراسان . (فرهنگ نظام ).
کاج . (اِ) صنوبر. سرو سیاه . ناژ. نوژ. ناج . ناجو.ارزه . نوج (نوح ). شوخ . درخت راتینج . درخت راتینه . شجرةالراتینج . نشک . وُهل . کاز. کاژ. تنوب ....
کاج . (اِخ ) نام قصبه ای در پشت کوه : سروبالائی هوای کاج کرددین و دل از عاشقان تاراج کرد.بقال قهوه رخی .
کاج . (اِخ ) رباطی است میان قم و ری که آن را دیرکاج گویند. (جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).
کاج . (اِخ ) دهی از دهستان بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری رزن و 3هزارگزی خاور قروه . جلگه . سردسیر. مالاریائی ، سکنه ...
کاج . (اِخ ) دهی از دهستان پشت کوه بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 8هزارگزی شمال اردل و 9 هزارگزی راه عمومی مالرو. کنار رودخانه ٔ کوهرنگ ...
کاج . (اِخ ) دهی کوچکی است از دهستان براآن . بخش حومه شهرستان اصفهان ، واقع در 18هزارگزی جنوب خاور اصفهان و یک هزارگزی شمال زاینده رود. جل...
کاج بن . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) درخت کاج .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.