گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کاج نویسه گردانی: KAJ کاج . (ص ) کاژ. لوچ . احول . دوبین : اخ اخی برداشتی ای گیج کاج تا که کالای بدت یابد رواج . مولوی .این قضا را هم قضا داند علاج عقل خلقان در قضا گیج است و کاج .مولوی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی کاج کاج . (ق ) کاچ . کاش . کاشکی . افسوس . لیت . (برهان ).یا لیت . (اوبهی ). افسوس کردن در کارها : ای کاج که بر من اوفتادی خاکی که مرا به باد داد... کاج کاج . (اِ) چک . تپانچه . قفا. سیلی . سیلی و گردنی . (برهان ). پس گردنی . پشت گردنی . کشیده . لت : گوئی که منم مهتر بازار نمدهابس کاج خورد مهت... کاج کاج . (اِ) پوست سبز بادام و پسته و غیر آنها در تکلم خراسان . (فرهنگ نظام ). کاج کاج . (اِ) صنوبر. سرو سیاه . ناژ. نوژ. ناج . ناجو.ارزه . نوج (نوح ). شوخ . درخت راتینج . درخت راتینه . شجرةالراتینج . نشک . وُهل . کاز. کاژ. تنوب .... کاج کاج . (اِخ ) نام قصبه ای در پشت کوه : سروبالائی هوای کاج کرددین و دل از عاشقان تاراج کرد.بقال قهوه رخی . کاج کاج . (اِخ ) رباطی است میان قم و ری که آن را دیرکاج گویند. (جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). کاج کاج . (اِخ ) دهی از دهستان بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری رزن و 3هزارگزی خاور قروه . جلگه . سردسیر. مالاریائی ، سکنه ... کاج کاج . (اِخ ) دهی از دهستان پشت کوه بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 8هزارگزی شمال اردل و 9 هزارگزی راه عمومی مالرو. کنار رودخانه ٔ کوهرنگ ... کاج کاج . (اِخ ) دهی کوچکی است از دهستان براآن . بخش حومه شهرستان اصفهان ، واقع در 18هزارگزی جنوب خاور اصفهان و یک هزارگزی شمال زاینده رود. جل... کاج بن کاج بن . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) درخت کاج . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود