کار
نویسه گردانی:
KAR
کار. (ع اِ) کشتیهای گندم بار به آب در شده . (منتهی الارب ). کشتیهای به آب در شده که بار آن گندم باشد. (ناظم الاطباء). نوعی کشتی . (المنجد).
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مس مس کار. [ م ِ م ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) آن که با نهایت کاهلی کاری را انجام دهد. که به کندی و بطء کار کند.
کس و کار. [ ک َ س ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کس کار. خویشان و بستگان و ملازمان و کسانی که در زندگی شخص وارداندو به نحوی به شخص و زندگیش عل...
کار و کرد. [ رُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار و بار. (لسان العجم شعوری ج 2 ورق 235) (آنندراج ) : فزاید ز کار جهان رنج و دردنبایست مشغولی ...
کار و کشت . [ رُ ک ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشت و زرع . آب و آبادانی : جهان دوزخی بود بی کار و کشت به ابری چنین تازه شد چون بهشت .نظامی...
کار و کیا. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) کار و عمل . ساز. || گاه بجای کار وکیایی آید بمعنی امیری ، پادشاهی ، تسلط : بر فلک جان راست صد کار و...
کارو بار. [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اُشْغولة.(منتهی الارب ). کار و کرد. (آنندراج ). مشغولیت و معامله و شغل و کسب و پیشه . (ناظم الاطباء) : چو...
کار و بیم . (اِ) ۞ کروبی . (دزی ج 2 ص 434). اسمی است که مسیحیان به ارواح سماوی از دسته ٔ ملائکه اطلاق کنند که درمرتبه ٔ پائین تر از ساروف...
سم سم کار. [ س ِ س ِ] (ص مرکب ) آنکه در کارها سخت درنگ و بطوء بسیار کند. آنکه کاری کند و بی علاقگی کند. (یادداشت مؤلف ).