کار
نویسه گردانی:
KAR
کار. (ع اِ) کشتیهای گندم بار به آب در شده . (منتهی الارب ). کشتیهای به آب در شده که بار آن گندم باشد. (ناظم الاطباء). نوعی کشتی . (المنجد).
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
کار راست کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسامان و روبه راه ساختن امور. آماده ساختن وسائل : بازگرد و کار راست کن تا بنزدیک سلطان روی . (تاریخ ...
کار دراز گرفتن . [ دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سخت گرفتن . اشکالتراشی کردن . کار دراز کردن : خسروا نایبان استیفاکار بر من دراز میگیرندهر چه انعا...
کار تمام کردن . [ ت َ ک َ دَ ](مص مرکب ) فیصله دادن امر. به انجام رساندن کار. - کار کسی را تمام کردن ؛ او را گرفتار ساختن : از یک نگه که...
کار بر هم زدن . [ ب َ هََ زَ دَ] (مص مرکب ) خراب کردن کار. (آنندراج ) : دریاب که زد کار جهانی همه بر هم چشم توو عذرش همه این است که مستم...
لگد در کار زدن . [ ل َ گ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بر هم کردن کار است . (آنندراج ).
پس کار بنشستن . [ پ َس ِ ب ِ ن ِ / ن ْ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) ترک مقصود خود کردن و از کار درگذشتن . (سراج اللغات از غیاث االلغات ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مواجه بودن، رو در رو بودن
کار به ساز کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار چون زر شدن . (آنندراج ) رجوع به همین لغت شود. به نیکی انجام شدن امر : دنیا چو تو چشم باز کر...