اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاری

نویسه گردانی: KARY
کاری . [ رِ] (اِخ ) ۞ هنری . عالم اقتصادی امریکائی متولد در فیلادلفی . (1793 - 1879 م .).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
(عامیانه) صفت مشغولیت بیهوده ای است که تنها برای منحرف کردن توجه شخص نسبت به امری دیگر به وی ارجاع می شود.
بی کاری . (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی کار. بی شغلی . (ناظم الاطباء). عزل . (منتهی الارب ). کار نداشتن : که از داد و بی کاری و خواسته خروشد بم...
شب کاری . [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل شب کار. رجوع به شب کار شود.
شکن کاری . [ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) سخن بیهوده و بیمعنی گفتن . (ناظم الاطباء). حرف بی صرفه و محل گفتن . (برهان ). || کارشکنی کردن . (برهان )...
سیه کاری . [ ی َه ْ ] (حامص مرکب ) کنایه از ظلم و شوخی . (آنندراج ) (غیاث ) : در سیه کاری چو شب روی سپیدآرم چوصبح پس سپید آید سیه خانه به شب...
دله کاری . [ دَ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، پرداختن به کارهای پست و کم درآمد. فروختن خوراکیهاو تنقلات ارزان و خوارمایه ، مان...
رنگ کاری . [ رَ ] (حامص مرکب ) شغل و کار رنگ کار. عمل رنگ کار. رجوع به رنگ کار شود. || نیرنگ سازی . حیله گری . چاره سازی . رجوع به رنگ کار و ...
زشت کاری . [ زِ ] (حامص مرکب ) فحشاء. (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بدعملی . فعل زشت کار : جهان را گوهر آمد زشت کاری چرا زو مهرب...
سفت کاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) مقابل نازک کاری در بنایی . (یادداشت مؤلف ). محکم کاری .
سکه کاری . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) کار سکه کردن . عمل سکه زدن : به دستور مقرر در اشرفی و عباسی سکه کاری نمایند. (تذکرة الملوک ص ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.