گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کاشی نویسه گردانی: KAŠY کاشی . (اِخ ) (حیاتی ...) صادقی کتابدار نویسد:حقیر وی را ندیده ام ولی این بیتش خیلی مشهور است :کوی یاراست از اینجا بتکبر مگذرسر بنه سجده گه گبر و مسلمان اینجاست .(ترجمه ٔ تذکره ٔ مجمع الخواص ص 240). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی کاشی سازی کاشی سازی . (حامص مرکب ) عمل و شغل کاشی ساز. || (اِ مرکب ) کارخانه ای که در آن آوندهای کاشی و یا خشتهای کاشی میسازند. (ناظم الاطباء). کاشی کاری کاشی کاری . (حامص مرکب ) نوعی از صنایع که در عمارت کنند. (آنندراج ). کاشی سازی . رجوع به کاشی سازی شود. (ناظم الاطباء). در ترجمه ٔ کتاب «صنای... کاشی تراش کاشی تراش . [ ت َ ] (نف مرکب ) تراشنده ٔکاشی . آنکه کاشی را در بنائی بکار برد : برای جدارش ز کاشی تراش دل کان فیروزه اندر خراش . نورالدین ظه... ناصر کاشی ناصر کاشی . [ ص ِ رِ ] (اِخ ) ناصرالدین ، متخلص به ناصر. هدایت آرد: «از اماجد فضلا و از اعاظم شعرای متقدمین است ». او راست :دو چیز هست که جزنا... کولق کاشی کولق کاشی . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهو که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)... قاضی کاشی قاضی کاشی . (اِخ ) رجوع به قاضی اسد کاشی شود. ناجی کاشی ناجی کاشی . [ جی ِ ] (اِخ ) از شاعران کاشان ۞ و خلف ملاحسن واعظ کاشی است ۞ . این بیت ازاوست :سر از خاک لحد از شرم عصیان برنمیدارم که ت... کاشی تراشی کاشی تراشی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کاشی تراشی . || (اِ مرکب ) محل کاشی تراشی . کاشی محله کاشی محله . [ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 12هزارگزی شمال خاوری بابل . دشت و معتدل و مرطوب مال... کاشی معرق کاشی معرق . [ ی ِ م ُ ع َرْرَ ] (اِ مرکب ) یا کاشی تراشیده . تلفیق تکه های کوچک تراشیده ٔ خشت کاشی براساس نقش . رجوع به معرق شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود