اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کبود

نویسه گردانی: KBWD
کبود. [ ک َ ] (اِ) اسم هندی شفنین بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کبود تشت . [ ک َ ت َ ] (اِ مرکب ) تشت کبود. تشت نیلی . || کنایه از فلک و چرخ و آسمان است . کبودطست . کبود طشت . رجوع به کبود طست و کبود طشت ...
مله کبود. [ م ِ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
مله کبود. [ م ِ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
مله کبود. [ م ِ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آب سرده است که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
ناخن کبود. [ خ ُ ک َ ] (ص مرکب ) آن که بر اثر سرمازدگی یا بیماری ، خون در ناخن او فسرده باشد : به عزلت نشینان صحرای دردبه ناخن کبودان سرمای...
نیله کبود. [ ل َ / ل ِ ک َ ] (ص مرکب ) قسمی است از رنگ اسبان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به نیله شود.
کبود حصار. [ ک َ ح ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی کبود تشت است که کنایه از آسمان باشد.(برهان ). کبود حصار. کبود طشت . کنایه از آسمان است .(آنندراج ) (ان...
کبود خراس . [ ک َ خ َ ] (اِ مرکب ) آسیای کبودرنگ . || کنایه از آسمان است . کبود حصار. کبود طشت : ای خداوند این کبود خراس بر تو از بنده صد هزا...
کیله کبود. [ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوباتواست که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
گنبد کبود. [ گُم ْ ب َ دِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.