کبود
نویسه گردانی:
KBWD
کبود. [ ک َ ] (اِ) اسم هندی شفنین بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
گنبد کبود. [ گُم ْ ب َ دِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند که در 2000گزی باختر شهر نهاوند و 4000گزی جنوب خاوری مارسی بان ...
گنبد کبود. [ گُم ْ ب َ دِ ک َ ] (اِخ ) برجی است [ در آمل ] داری گنبدی مخروب که سابقاً با کاشیهای آبی مفروش بوده و این نام نیز به همان جه...
مسجد کبود. [ م َ ج ِ دِ ک َ ] (اِخ ) مسجدی است در تبریز که اکنون خرابه های آن باقی است و از جمله آثار تاریخی ایران است و در سنه ٔ 870 هَ ....
کبود غدیر. [ ک َ غ َ ] (اِ مرکب ) آبگیر کبودرنگ . || کنایه از آسمان است . (مجموعه ٔ مترادفات ص 11). کبود حصار. کبود طشت : ز مهر زورق سیمین ماه...
کبود کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیلی کردن . به رنگ کبود درآوردن . ازرق ساختن : هان تا نفریبد این عجوزت چون خود نکند کبود و کوزت .نظامی ...
کبود گنبد. [ ک َ گُم ب َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش کلات شهرستان دره گز. کوهستانی . معتدل . سکنه ، 8229 تن . آب آن از چشمه سار و رودخانه . محصول...
کبود گنبد. [ ک َگُم ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران . جلگه ای ، معتدل . دارای 209 تن سکنه است . (از فره...
زاج کبود. [ ج ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترکیب وصفی کات کبود نام سولفات مس زاج مس است . (دائرة المعارف بستانی ) (الموسوعات العربیه ).
زاغ کبود. [ غ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاج کبود و کات کبود و زاج ازرق شود.
چادر کبود. [ دَ / دُ رِک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (آنندراج ). چادر نیلگون .