کبیر
نویسه گردانی:
KBYR
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) (قاضی شیخ ...) معاصر شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی ، و مدت پنجاه سال قاضی ماضی الحکم اردبیل بود و طبیب حاذق آن ملک و افتاء و تدریس آن دیار نیز به او متعلق بود. در جنگ شاه اسماعیل با سلطان سلیم اسیر سلطان سلیم گشت و با آنکه پادشاه عثمانی حکم به کشتن همه داد او را بخشید و پس از چندی عهده دار ضبط حلب و شام و مصر گردید. وی تاریخ دوران سلطان سلیم را نوشته و تاریخ ابن خلکان را ترجمه نموده است . (از مجالس النفائس ص 396 و 397) و رجوع به مجالس النفائس شود.
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کبیر. [ ک َ ] (اِ) شوره زار. کویر. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کویر شود.
کبیر. [ ک َ ] (ع ص ) بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). کبیرة مؤنث آن است . ج ، کِ...
کبیر. [ ] (اِ) اسم هندی توتیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کبیر. [ ک َ ] (اِ) کهور. غاف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غاف وکهور شود. || (در برازجان ) نام نوعی درخت است ۞ . (یادداشت مؤلف ).
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب اسکندر مقدونی است . رجوع به اسکندر مقدونی شود.
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب کورش هخامنشی است . رجوع به کوروش کبیر شود.
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب شاه عباس اول ، پادشاه صفوی است . رجوع به شاه عباس اول شود.
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب داریوش اوّل ، پادشاه هخامنشی است . رجوع به داریوش اوّل شود.
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب فردریک ویلهم ، امپراتور پروس و معاصر لوئی چهاردهم است . رجوع به فردریک ویلهم شود.
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب پطر، پادشاه روسیه است . رجوع به پطر کبیر شود.