گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کرده نویسه گردانی: KRDH کرده . [ ک ِ دَ / دِ ] (اِ) نام فارسی جَرذَق و آن نان ستبر است . (از المعرب ص 95 و 115). و جرذق و کرده هر دو معرب ِ گرده است . رجوع به گرده شود. || هر یک از فصول ویسپرد. کَرت ۞. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرت و ویسپرد شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی روده کرده روده کرده . [ دَ / دِک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اورودکرده . سمیطنموده . (ناظم الاطباء). رجوع به روده و روده کردن و سمیط شود. روشن کرده روشن کرده . [ رَ / رُو ش َ ک َ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) صقیل . مصقول . صیقل زده . صیقل کرده . زدوده .(یادداشت مؤلف ). و رجوع به ماده ٔ روشن کردن ش... عرق کرده عرق کرده . [ ع َ رَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آن که عرق از بدنش جاری شده باشد. خوی کرده . (فرهنگ فارسی معین ). خوی آورده : ژاله بر لاله... کرده نخست کرده نخست . [ ک َ دَ / دِ ن َ / ن ُ خ ُ ] (اِمرکب ) عقل اول . (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). گیتی کرده گیتی کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کرده شده از گیتی . به وجودآمده از گیتی . || کنایه از بشر و اولاد آدم باشد. (از ناظم الاطباء). مهره کرده مهره کرده . [ م ُ رَ / رِک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مهره زده . مرزز. مهره کرد. نشان کرده نشان کرده . [ ن ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) علامت گذاشته شده . علامتی که برای تعیین مرز و سرحد می گذارند : همی راند با لشکر رزم سازکه پیکار ... یراق کرده یراق کرده . [ ی َ ک َ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) حاضر و آماده . رجوع به یراق کردن شود. بگرد کرده این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. نیمه کرده نیمه کرده . [م َ / م ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به دو نیم شده . (ناظم الاطباء). از وسط نصف کرده . دو نیمه کرده . (ناظم الاطباء). || تا نصف پ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۹ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود