اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرم

نویسه گردانی: KRM
کرم . [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) جوانمردی . مردمی . عزیزی . ضد لؤم . (ناظم الاطباء). جوانمردی و همت باشد. (برهان ). مروت وسخاوت و عزیزی و بزرگواری . (غیاث اللغات ). همت و مروت و سخاوت . ضد لاَّمت . (از ناظم الاطباء) :
میر اجل مظفر عادل
قطب کرم و نتیجه ٔ حری .

منوچهری .


امروز خوشم بدار و فردا با من
آنچ از کرم تو می سزد آن می کن .

خیام .


قضیت کرم عهد آن است که بردن مرا وجهی اندیشید و حیلتی سازید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 111). شیر گفت : این اشارت از کرم و وفا دور است . (کلیله و دمنه ). آنچه از روی کرم بر شما واجب بود بجای آرید. (کلیله و دمنه ). و اعتماد بر کرم عهد وحصافت رای تو مقصور داشته ام . (کلیله و دمنه ).
همه بگذار کدامین گنه است
که فزون از کرم یزدان است .

انوری .


بر اهل کرم لرز خاقانیا
که بر کیمیا مرد لرزان بود.

خاقانی .


اگر ثلثی از ربع مسکون بجویی
وفا و کرم هیچ جایی نیابی .

خاقانی .


هرکه یقین را به توکّل سرشت
بر کرم الرزق علی اﷲ نوشت .

نظامی .


در کرم آویز و رها کن لجاج
از ده ویران که ستاند خراج .

نظامی .


و او به یکی دانه ز راه کرم
حله درانداخته و حله هم .

نظامی .


چون کرم این کرم را بیدار کرد
اژدهای جهل را این کرم خورد.

مولوی .


ماند خواهم تا رسیده یا رسم
حق کند با من غضب یا خود کرم .

مولوی .


درویشی در آتش فاقه می سوخت ... کسی گفتش چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم . (گلستان ). پادشاه را کرم باید تا خلق بر او گرد آیند. (گلستان ).
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده ست و او شرمسار.

سعدی (گلستان ).


هرکه با ابر کرم کرد چو دریا صائب
در حقیقت بهمه روی زمین احسان کرد.

صائب (از آنندراج ).


- باکرم ؛ سخی . بخشنده . کریم :
تو خداوندگار باکرمی
گرچه ما بندگان بی هنریم .

سعدی .


- بکرم ؛ از روی کرم . باکرم :
کار لوزینه ٔ ما را بکرم ساخته کن
که نخستین سخن از تنگ شکرانبازی .

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کرم شعار. [ ک َ رَ ش ِ ] (ص مرکب ) خداوند همت و سخاوت و مردمی . (ناظم الاطباء).
کرم عهدی . [ ک َ رَ ع َ ] (حامص مرکب ) خوش خدمتی . (فرهنگ فارسی معین ) : به هندوستان خواجه را خدمتها کرده بود و کرم عهدی نموده در محنتش و چ...
کرم نمای . [ ک َ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) کرم نماینده . کریم . بخشنده . مکرم : دریای کرم نمای صافی خورشید فرح فزای صائب .انوری (از فرهنگ ف...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کرم کردن . [ ک َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب )مرحمت کردن . از روی لطف و مهربانی دادن . (ناظم الاطباء ذیل کرم کن ). لطف کردن . مهربانی کردن : گفت ...
کرم کشتن . [ ک ِ ک ُ ت َ ](مص مرکب ) کشتن و نابود کردن کرم . (فرهنگ فارسی معین ). || دست بازی و ملاعبت با معشوق . (آنندراج ). || باج گرفت...
کرم گستری . [ ک َ رَ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) بخشش . سخاوت . جود.
کرم خورده . [ ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هر چیز که آن را کرم خورده و فاسد و ضایع کرده باشد. (ناظم الاطباء).
کرم شاهلو. [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو. جلگه ای و معتدل است و 289 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.