کریم
نویسه گردانی:
KRYM
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریم خان افغان . از سران سپاه نادر بود. هنگامی که نادرشاه میرزا محمدحسین شریفی حسینی را صاحب اختیار و حاکم فارس نمود، هفت هزار تن افغان وازبک و قزل باش از سپاهیان خود را با او روانه کرد وکریم خان سرکرده ٔ افغانهای اعزامی به شیراز بود. (ازتاریخ رجال ایران تألیف مهدی بامداد ج 3 ص 167).
واژه های همانند
۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
کریم . [ ک َ ] (ع ص ) جوانمرد. بامروت . ج ، کُرَماء، کِرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جوانمرد. (برهان ) : هر آن کریم که فرزند او بلاده ...
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریمخان زند پسر ایناق . از طوایف لک بود. پس از فوت پدر با برادرش صادق خان بزرگ طایفه ٔ زند شد در 1162 هَ . ق . به سپاه ...
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) حاج میرزا کریم امام جمعه نوه ٔ حاج میرزا جواد. از مجتهدان معروف تبریز در دوره ٔ قیام مشروطه خواهان است . رجوع به تاری...
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریم شیره ای . نائب نقاره خانه و از دلقکهای زمان ناصرالدین شاه بود و رجال از ترس زبان او مبلغی به عنوان نعل بهای خر...
چم کریم . [ چ َک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 30 هزارگزی شمال نورآباد و 18 هزارگزی خاور راه خرم آباد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کریم طبع. [ ک َ طَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای طبیعتی بخشنده و سخی است . کریم نهاد. (فرهنگ فارسی معین ) : آن است کریم طبع کو احسان با اهل وفا و ...
کریم وار. [ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کریم سان . چون مردم کریم . همانند کریم : وگر کریم شود آرزوت نام و لقب کریم وارت فعل کرام باید کرد.ناصرخس...
کریم وند. [ ک َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد.جلگه و سردسیر است . 220 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفه ٔ جوا...
کریم خان . [ ک َ ] (اِخ ) زند. رجوع به کریم ... شود.