کریم
نویسه گردانی:
KRYM
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریم شیره ای . نائب نقاره خانه و از دلقکهای زمان ناصرالدین شاه بود و رجال از ترس زبان او مبلغی به عنوان نعل بهای خرش به وی می دادند. رجوع به تاریخ رجال ایران مهدی بامداد ج 1 صص 396-397 شود.
واژه های همانند
۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کریم . [ ک َ ] (ع ص ) جوانمرد. بامروت . ج ، کُرَماء، کِرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جوانمرد. (برهان ) : هر آن کریم که فرزند او بلاده ...
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریم خان افغان . از سران سپاه نادر بود. هنگامی که نادرشاه میرزا محمدحسین شریفی حسینی را صاحب اختیار و حاکم فارس نمود،...
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) حاج میرزا کریم امام جمعه نوه ٔ حاج میرزا جواد. از مجتهدان معروف تبریز در دوره ٔ قیام مشروطه خواهان است . رجوع به تاری...
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریمخان زند پسر ایناق . از طوایف لک بود. پس از فوت پدر با برادرش صادق خان بزرگ طایفه ٔ زند شد در 1162 هَ . ق . به سپاه ...
چم کریم . [ چ َک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 30 هزارگزی شمال نورآباد و 18 هزارگزی خاور راه خرم آباد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ده کریم . [ دِه ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج . واقع در 13هزارگزی جنوب روانسر. سکنه ٔ آن 216 تن . آب آن از رودخانه ٔ قر...
کریم آسا. [ ک َ ] (ص مرکب ) همانند کریم : گر با همه عیبها کریم آسایی عیبت هنر است وزشتیت زیبایی .سعدی .
کریم خان . [ ک َ ] (اِخ ) زند. رجوع به کریم ... شود.
کریم خان . [ ک َ ] (اِخ ) حاج محمدکریم خان کرمانی ، ابن ابراهیم خان قاجار کرمانی . از علمای نامی اواخر قرن سیزدهم هجری و از تلامذه ٔ سید کاظم...