کریمه
نویسه گردانی:
KRYMH
کریمه . [ ک َ م َ ] (ع ص ، اِ) کریمة. زن نیک خوی . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول ترکان عثمانی دختر را گویند چنانکه گویند کریمه ٔ شما و کریمه ٔ ایشان دختر شما و دختر ایشان . (یادداشت مؤلف ). دختر. صبیه . فرزند مادینه : اما چنان باید که این دو کریمه از خاتونان باشند کریم الطرفین . (تاریخ بیهقی ). امیر سبکتکین کریمه ای از کرایم او از بهر پسر خواسته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 267). کریمه ای که به جلالت اصالت و کفایت کفات آراسته بود از بهر او بخواست . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 397). کریمه ای از کرایم ناصرالدین که شقیقه ٔ روح او بود با چند کس از اطفال اولاد و احفاد... بدار فنا رحلت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 44). || خاتون بیگم . (ناظم الاطباء). || نیکو. خوب . پسندیده . (فرهنگ فارسی معین ). شریف و عالی . (ناظم الاطباء) : مشتمل است بر بیان اخلاق کریمه . (اوصاف الاشراف بنقل فرهنگ فارسی معین ).
- احجار کریمه ؛ جواهر. گوهرها. جواهر قیمتی چون الماس و زمرد و یاقوت و لعل و غیره . (یادداشت مؤلف ).
|| هر آیه از آیات قرآن مجید. (فرهنگ فارسی معین ). آیه ٔکریمة، آیات کریمه .
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کریمه . [ ک ِ م ِ] (اِخ ) ۞ شبه جزیره ای است در جنوب روسیه ٔ شوروی و در شمال دریای سیاه کنار دریای آزوف به مساحت 26000 کیلومتر مربع. شهره...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
احجار کریمه . [ اَ رِ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ گوهرها. سنگهای قیمتی . احجار ثمینه .
حجاره ٔکریمه . [ ح ِ رَ / رِ ی ِ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ بهادار. رجوع به احجار کریمه شود: و قد استعمل العباسیون الحجارة الک...
کریمة. [ ک َ م َ ] (ع ص )کریمه . مؤنث کریم . ج ، کرائم ، کریمات . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و کِرام . (اقرب الموارد). || زن صاحب کرم . ...
کریمة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) بینی و هر عضو شریف مانند گوش و دست . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). بینی و هر عضو شریف مانند گوش و دست...
کریمة. [ ک َ م َ ] (اِخ ) بنت احمد المروزی است و یکی از شیوخ بنام احمدبن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی خطیب بغداد صحیح بخاری را در مدت پنج...