کز
نویسه گردانی:
KZ
کز. [ ک َزز ] (ع ص ) مرد تند. ج ، کُزّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خشک منقبض . (از اقرب الموارد).
- جمل کز ؛ سخت شدید. (از اقرب الموارد).
- ذهب کز ؛ زر سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- رجل کزالیدین ؛ مرد زفت و بخیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذوکز یعنی صاحب بخل . (از اقرب الموارد). مرد بخیل ید. (مهذب الاسماء).
- وجه کز ؛ روی زشت و ترش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قبیح . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کز. [ ک َ/ ک ِ ] (حرف ربط + حرف اضافه ٔ) (از: ک ، مخفف که ، + ز، مخفف از. که از باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به معنی که از. (نا...
کز. [ ک َ / ک َ زَ ] (اِخ ) نام ولایتی است از هندوستان . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کز. [ ک َ ] (اِ) نوعی از ابریشم کم قیمت که قز معرب آن است . (آنندراج ). ابریشم خام . (ناظم الاطباء). ابریشم کم بها. کژ. کج . قز. (فرهنگ فارس...
کز. [ ک َزز ] (ع مص ) تنگ کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باهم نزدیک نهادن گام را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب ...
کز. [ ک َ ] (اِ) اسم فارسی طرفاست ، بزرگ او اثل است و ثمرش عذبه و بری او بی ثمر و کوچک آن مخصوص به این و شکوفه اش سفید مایل به سرخی و...
کز.[ ک ِ ] (اِ) تنگی چیزی . || نزدیکی گامها به یکدیگر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کَزّ شود.
کز. [ ک ِ ] (اِ) حالت انسان یا جانوری در خود فرورفته و به کنجی خزیده از سرما یا ناخوشی . رجوع به کز کردن شود.
کز. [ ک ِ ] (اِ) بوی پشم و پر سوخته . بوی سوختگی پشم و پر و ابریشم و مانند آن . (یادداشت مؤلف ).رجوع به کز خوردن شود. || حالت سوختن پر ...
کز. [ ک ُزز ] (ع ص ، اِ) ج ِ کَزّ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به کز شود.
چاه کز. [ ک َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان آباده ٔ طشتک بخش نی ریز شهرستان فسا که در 36 هزارگزی شمال باختری نی ریز واقع شده و 18 تن سک...