کسب . [ ک َ ] (ع اِمص ) تحصیل معاش و رزق با زحمت و محنت . (ناظم الاطباء). طلب روزی
: هرکه از کسب ... اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تواند ساخت و نه دیگران را در تعهد تواند داشت . (کلیله و دمنه ). مثال این همچنان است که مردی در حد بلوغ سرگنجی افتد... خرمی بدوراه یابد و در باقی عمر از کسب فارغ آید. (کلیله و دمنه ). || طلب کردن . ورزیدن . ورزو تحصیل با سعی و کوشش و محنت . (ناظم الاطباء). کوشش برای به دست آوردن چیزی
: بر مردمان لازم است که در کسب علم کوشند. (کلیله و دمنه ). پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است و کسب مال از وجه حلال .(کلیله و دمنه ). حرص تو در طلب علم و کسب هنر مقرر.(کلیله و دمنه ). پس از بلوغ غم مال و فرزند... و شره کسب در میان آید. (کلیله و دمنه ). آدمی در کسب آن چون کرم پیله است . (کلیله و دمنه ). صاحب همت روشن رای را کسب معالی کم نیاید. (کلیله و دمنه ). حلاوت عاجل او را از کسب خیرات ... باز دارد. (کلیله و دمنه ).
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف
ز بام عرش صدش بوسه بر رکاب زده .
حافظ.
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
جانم بسوخت آخر در کسب این فضایل .
حافظ.
-
کسب هوا ؛ کنایه از نشستن در خانه های سرد و سیر کردن در امکنه ٔ بارده تا باد سرد از آن کسب کنند برای ازاله ٔ گرمی و وصول فرح به طبیعت . (آنندراج ). هواخوری
: مست تو پابرهنه به دریا حباب وار
بر روی آب گردد و کسب هوا کند.
محمد قلی سلیم (از آنندراج ).
صبح است به که رو به چمن چون صبا کنم
کسب هنر گذارم و کسب هوا کنم .
طالب آملی (از آنندراج ).
- || کام طلبی . رسیدن بخواهش دل
:بین که در باغ جهان خاقانی
از پی کسب هوا آمده ای .
خاقانی .
شرم بادت که به گلزار جهان
از پی کسب هوا آمده ای .
جلال اسیر (از آنندراج ).
|| تجارت . (ناظم الاطباء). || هنر و پیشه . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). فن و صنف و حرفه و شغل و کار و بار. (ناظم الاطباء). شغل . پیشه . کار. حرفه
: از کسب و صرف اعراض نمودند. (کلیله و دمنه ).
نیست کسبی از توکل خوبتر
چیست از تسلیم خود محبوبتر.
مولوی .
مکرها در کسب دنیا بارد است
مکرها در ترک دنیا وارد است .
مولوی .
لقمه ای کان نور افزود و کمال
آن بود آورده از کسب حلال .
مولوی .
-
امثال :
کسب کن تا کاهل نشوی . روزی از خدا خواه تا کافر نشوی . (جامع التمثیل ).
|| عمل با ید. (ناظم الاطباء). کار با دست . ورزش . (یادداشت مؤلف ).
-
کسب دست ؛ عمل با دست . تحصیل روزی با کار یدی
: علویان اگر مالی و ملکی دارند به کسب دست و رنج بدست آورده اند. (کتاب النقض ص
476).
|| (ص ) اکتسابی . کسبی
: کسان را درم داد و تشریف و اسب
طبیعی است اخلاق نیکو نه کسب .
سعدی (بوستان ).
|| (اِمص ) نزد اشاعره عبارت است از تعلق قدرت عبد و اراده ٔ او به فعل مقدور و می گویند افعال عبد واقع می شود به قدرت خدای تعالی و قدرت ایشان را تأثیری در آن نیست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ج
2 ص
1243)
: به توکل زیم اکنون نه به کسب
که رضا صبر فزایست مرا.
خاقانی .