اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کعکع

نویسه گردانی: KʽKʽ
کعکع. [ ک ُ ک ُ ] (ع ص ) سست . بددل . جبان . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
کاکا. (اِ) میوه ٔ خشک . تنقلات . که بیشتر به اطفال دهند تا به مکتب شایق شود. (برهان ) (آنندراج ). قاقا. قاقالی لی : گر نخواهد بخواه زود دوال گ...
کاکا. (اِ) برادر کلان را گویند. || غلام قدیمی که در خانه پیر شده باشد. (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیرازیان کاکا سیاه گویند....
کاکا. (اِخ ) از شعرای دوره ٔ صفویه است . (تاریخ ادبیات ادوارد براون ص 88).
کاکا. (اِخ ) دهی است از دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در 48 هزارگزی جنوب باختری ماه نشان سر راه عمومی افشار به زنجان و...
کاکا. (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس که در 12هزارگزی جنوب باختری گنبد واقع است زمینش دشت و آب و هوای آن...
کاکا. (اِخ ) دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 23 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 22 هزارگزی جنوب باختری راه ارابه رو ...
برادر .داداش
چم کاکا. [چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد که در 23 هزارگزی شمال شهرکرد و 6 هزارگزی راه موسی آباد به نجف آباد واقع ...
یعنی پدر و برادر
تی تی کاکا. (اِخ ) ۞ دریاچه ٔ بزرگی است در سلسله جبال آند که میان کشورهای بولیوی و پرو و در ارتفاع 3854 گزی از سطح دریا قرار دارد. (از لار...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.