کعم
نویسه گردانی:
KʽM
کعم . [ ک َ ] (ع مص ) بستن پتفوز شتر را تا نگزد و نخورد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || ترسیدن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه کعم فلانا الخوف فلایرجع. || بستن . (از منتهی الارب ) (ازتاج العروس ). کعمت الوعاء؛ بستم سر خنور را. || بوسه دادن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).منه : کعم المراءة؛ بوسه داد آن زن را. || آب دهان کس را به دهان خود گرفتن در وقت بوسیدن ، منه : کعم المراءة. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
کام و کر. [ م ُ ک َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) مراد و هوی . از اتباع و کر بمعنی مراد و مقصود است . (یادداشت مؤلف ) : کار بی علم کام و کر ندهدتخم ...
کام ستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) کام راندن . کام بردن . کام گرفتن . کام بچنگ آوردن . (از آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گشاده کام . [ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه خواسته های خود را اجرا کند. کامروا.
کام انجام . [ اَ ] (ص مرکب ) کامروا. عاقبت بخیر. کامیاب . کامران .- کام انجامی ؛ کامروائی . کامیابی . کامرانی .و تحسر همیخورم که جوان بود و منعم...
شکنده کام . [ ش ِ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بر خلاف مرام . || محروم . || بی طاقت . عاجز. (ناظم الاطباء).
شیرین کام . (ص مرکب ) که کام شیرین دارد. که دهان شیرین دارد. شیرین دهن . || کنایه از شاد و خوشوقت و موفق و پیروز: شیرین کام باشی . (از یا...
کام بردن . [ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ... از چیزی ؛ متمتع شدن از آن . بهره برداشتن و کام گرفتن از آن چیز. (از آنندراج ).- کام دل بردن ؛ تمتع یاف...
کام خواهی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) التماس و درخواست و استدعا. (ناظم الاطباء). مراد و آرزو خواستن . طلبیدن مراد. کام خواستن : هر آنکش عنایت ...
کام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) حاجت برآوردن . بمراد و آرزو رسانیدن . (آنندراج ). کسی را به مقصود رساندن . آرزوی وی برآوردن : بدو گفت دادم من ا...