اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کفل

نویسه گردانی: KFL
کفل . [ ک ِ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). نصیب . (دهار) (شرح قاموس ). حصه ٔ چیزی . (غیاث ). حظ و نصیب . (از اقرب الموارد) : من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها. (قرآن 85/4). و هر که شفاعت کند شفاعتی بد وی راست از وبال آن بهره ای . (کشف الاسرار ج 2 ص 600). || هم چند هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هم چندان از اجر و ثواب . هم چندان از گناه . (از ناظم الاطباء). هم چند و ضعف و مثل از اجر و گناه . (از اقرب الموارد). دوچندان . (شرح قاموس ) :
عاقلی گفتش مزن طبلک که او
پخته ٔ طبل است با آنش است خو
پیش او چه بود تبوراک توطفل
که کشد او طبل سلطان بیست کفل .

(مثنوی چ نیکلسون دفترسوم ص 234).


|| لته پاره ٔ گردن گاو که زیر یوغ باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آن خرقه که بر گردن گاو نهند. (مهذب الاسماء). || پشم که سپس ریختن پشم برآید (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)پشمی که از پشم ریخته برآید. (از اقرب الموارد). آن موی که برآید از پس بیفتادن . (مهذب الاسماء). || آن که بر ستور نتواند نشست . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سوار بد و نیاوه ۞ . (مهذب الاسماء). || آن که در مؤخر حرب مستعد گریز و فرار باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه در دنباله ٔ رزمگاه آماده ٔ گریز و فرار باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گلیم و جز آن که گرد کوهان پیچند تا بر آن نشینند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گلیم که بر سر کوهان اشتر افکنند تا کسی دیگر بر نشیند. (مهذب الاسماء). گلیم که بر پشت ستور اندازند. (غیاث ). پلاسی که بدان ستور را چارجل کنند و سوار شوند. (ناظم الاطباء). کفل عبارت از چیزی گرد است که از چند تکه پارچه و جز آن درست می کنند و بر کوهان شتر می نهند. (تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || گلیمی که دو کناره ٔ آن را گره بسته از دوش تا متصل سرین شتر گسترند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || همتا و مانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مثیل . (از اقرب الموارد). مثل و مانند. (شرح قاموس ). || آنکه به مردم آویزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ردیف نشیننده سپس سوار: یقال ، رأیت فلاناً کفلا لفلان ، ای ردیفاً له . (از اقرب الموارد). ج ، اکفال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کفل . [ ک َ ف َ ] (ع اِ) سرین و پس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عجز. (از اقرب الموارد). کپل . سرین . سرون . شنج . ردف و امروز گوشت برآمده ...
کفل . [ ک َ] (ع مص ) ۞ پذیرفتار دادن .(منتهی الارب ). ضامن شدن . (از اقرب الموارد). پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پذیرفتار دادن...
کفل . [ ک ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ کفیل . (ناظم الاطباء) رجوع به مفردهای کلمه شود.
کفل پوش . [ ک َ ف َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ کفل . || (اِ مرکب ) نوعی از پوشش اسب است و آن را ترکان اورتگ خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). پارچه...
ناو کفل . [ وِ ک َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاصله ٔ میان دو کفل [ اسب ] از جهت فربهی . (آنندراج ). رجوع به ناو شود : زین زر ازگرمی او گ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.