کفن . [ ک َ ] (ع مص )
۞ کفن پوشانیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوشاندن جسد مرده با کفن . (فرهنگ فارسی معین ): کفن المیت ؛ جامه پوشانیدن آن مرده را. (ناظم الاطباء).
-
کفن و دفن ؛ کفن پوشاندن به مرده و دفن کردن اورا
: چو شدش کار کفن و دفن بساز
خلق گشتند از مزارش باز.
طالب آملی (از آنندراج ).
|| در خاکستر گرم پوشیدن وپنهان کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کفن الخبز فی الملة؛ نان را در خاکستر گرم پوشانید. (از اقرب الموارد). || رشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رشتن پشم . (تاج المصادر بیهقی ): کفن الصوف ؛ رشت پشم را. (ازاقرب الموارد)
۞ .