اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلا

نویسه گردانی: KLA
کلا. [ ک َ ] (اِ) وزغ . غوک . (ناظم الاطباء). وزق و غوک . (برهان ). اسم فارسی ضفدع . (فهرست مخزن الادویه ). وزغ که آن را بگ نیز گویند و غوک نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به کلااو شود. || کوزه ٔ بزرگ و آفتابه . (انجمن آرا) (آنندراج ). || اشخار. قلیا. (برهان ) (ناظم الاطباء). || زمینی که در این سال شخم نخورده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
دنج کلا. [ دِ ک َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی . آب آن از نهر شاهرود و رودخانه ٔ تالار. سکنه ٔ آن 250 تن و راه ...
رضا کلا. [ رِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل . سکنه 140 تن . آب آن از رودخانه بابل و چاه . محصول آنجا کنجد و صیفی ...
سرخ کلا. [ س ُ ک َ ] (اِخ ) نام دهی است از دهات استرابادرستاق مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 170 و 76).
اسی کلا. [ اِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل ، واقع در 7000گزی شمال بابل ، کنار شوسه ٔ بابل به بابلسر. دشت . معتدل ...
پری کلا. [ پ َ ک َ ] (اِخ ) از دیه های مجاور بارفروش (بابل ) مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 119).
پلت کلا. [ پ َ ل َ ک َ ] (اِخ ) نام دیهی در تنکابن . و بدانجا درختان مرکبات بسیار است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 24 و 106).
پیر کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 125 بخش انگلیسی ).
تب کلا. [ ت َ ک َ ] (اِخ ) از دیه های کلارستاق . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 108 و ترجمه ٔ آن ص 164 شود.
جنف کلا. [ج ن َ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از دههای بارفروش است . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 160 شود.
خوب کلا. [ ک َ ] (اِ مرکب ) تخم بارتنگ که دارویی است . (ناظم الاطباء). خوب کلان . رجوع به خوب کلان شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.