کل ء
نویسه گردانی:
KL ʼ
کل ء. [ ک َل ْءْ ] (ع مص ) کلاءة. نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || به تازیانه زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || درنگی کردن در ادای دین و پی ماندن . || گیاه ناک گشتن زمین . || باربار نگریستن در چیزی و برگردانیدن نگاه در آن . || سپری شدن عمر و زندگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چریدن ماده شتر گیاه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کل آندر. [ ک ِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ یکی از سرداران اسکندر مقدونی که در جنگهای اسکندر با ایران همراه او بود و مدتها در همدان میزیست .(از تاریخ ایر...
چم کل . [ چ َ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرغا بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز که در 42 هزارگزی جنوب باختری ایزه واقع است . کوهستانی و هوایش معتدل ...
کل چکاد. [ ک َ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه موی او از دو جانب پیشانی رفته است . اَجلَح . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) رنج و...
دم کل . [ دُ ک ُ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) که دم کوتاه دارد. که دم بریده دارد. کوتاه دم . دم کوتاه یا دم نیمی بریده . (یادداشت مؤلف )...
گزکل کل . [ گ َ ک ُ ک ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی شمال شوسف . هوای آن گرم و دارای 27 ...
گلی کل . [ گْلی / گ ِ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ اجسامی که به نام اپوکسی ۞ معروفند در نتیجه جذب آب گلی کل تولید می کنند. گلی کلها در شرایط م...
(کِ) پیمانه کردن، به اندازهی مشخص برداشتن
این دو واژه اربی است؛ و پارسی جایگزین این است: ویسپاکاس vispâkâs (پهلوی)
کل سنگ . [ ک َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان امجز است که در بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع است و100تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...