اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلا

نویسه گردانی: KLA
کلأ. [ ک َ ل َءْ ] (ع مص ) بسیار گیاه گردیدن زمین . || چریدن ماده شتر گیاه را: کلئت الناقه کلأ بالفتح ؛ چرید ناقه گیاه را. || (ع اِ) گیاه خواه تر باشد یا خشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).عشب . و در مثل است : «من مشی علی الکلأ قذفناه فی الماء»؛ ای من وقف التهمة لمناه . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
همزه کلا. [ هََ زَ ک َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه بابل به چالوس میان بابل و امیرکلا. (یادداشت مؤلف ).
یاغی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل با 140 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واکی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی ، در 8 هزارگزی مغرب شاهی ، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و...
بی بی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاتجن است که در بخش مرکزی شهرستان قائمشهر واقع است و دارای 285 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی...
اکتیج کلا. [ اَ ک َ ](اِخ ) دهی از دهستان ساسی بخش مرکزی شهرستان بابل . سکنه ٔ آن 175 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کاری و چاه آرتزین و محص...
پردمه کلا. [ پ َ دَم َ ک َ ] (اِخ ) موضعی است به لیت کوه آمل . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو صفحه ٔ 113 شود.
بایه کلا. [ ی ِک َ ] (اِخ ) از دهات مازندران . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو). در فرهنگ جغرافیایی ایران این نام تحت عنوان بایعکلا و...
بطاهر کلا. [ ب َ هَِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کمررود بخش نور شهرستان آمل . سکنه آن 660 تن . آب از چشمه سار. محصول آنجا غلات ، لبنیات ، سیب زم...
بالف کلا. [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان قائم شهر که در 24 هزارگزی جنوب باختری قائم شهر و 12 هزارگزی با...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.