کلعة
نویسه گردانی:
KLʽ
کلعة. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) بیماری است که سیاه گرداند و بکفاند مؤخر شتر را و بریزاند موی آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
کلاه آبادی . [ ک ُ ] (اِخ ) ایل کرداز طوایف پشتکوه . (ز جغرافیایی سیاسی کیهان ص 70).
کلاه شکستن . [ ک ُش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از برگردانیدن گوشه ٔ کلاه باشد و نیز کج گذاشتن کلاه را بر سر گویند. (برهان ). برگردانیدن گوش...
شال و کلاه . [ ل ُ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )اصطلاحاً لباس رسمی وزراء و مستوفیان که در روزهای بار به عصر ملوک قاجار می پوشیدند. (یادداشت ...
خجسته کلاه . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه خجسته . تاج مبارک . تاج خجسته . تاج با میمنت : بیامد خروشان بقلب سپاه بسر برنهاد آن خج...
کلاه شیطان . [ ک ُ هَِ ش َ / ش ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی قارچ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلاه دیو و کلاه دیوان شود.
کلاه فرنگی . [ ک ُ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) عمارتی که در میان عرصه سازند ۞ بناء در میان عرصه با گنبدی شبه مخروط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ...
کلاه احمدی . [ ک ُ ه ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلاه منسوب به احمد : آستین را از نمد می بر به سر می نه چو تاج ور کلاه احمدی و بایزیدی...
کلاه دیوان . [ ک ُ هَِ دی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب الابنیه گوید: فطر را سماروغ خوانند و کلاه دیوان نیز گویند. (الابنیه عن حقایق الاد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کیانی کلاه . [ ک َ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه کیانی . تاج کیانی . تاج شاهانه . تاج شاهی : به روز خجسته سر مهرماه به سر بر نهاد ۞ آن کیانی کلاه...