کلعة
نویسه گردانی:
KLʽ
کلعة. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) بیماری است که سیاه گرداند و بکفاند مؤخر شتر را و بریزاند موی آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
زره کلاه . [ زَ / زِ رِ ه ِ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مغفری که از کناره های آن پارچه ٔ زره مانندی آویزان است تا در هنگام نبرد، گردن را...
نوعی کلاه فرنگی که ظاهرا به سبب شباهت گودی میان آن به لگن به این نام خوانده میشده است.
من بخت برگشته مادر مرده مجال نشده بود کلاه لگنی فرنگی ام را...
مشکین کلاه . [ م ُ / م ِ ک ُ ] (ص مرکب . اِ مرکب ) مشکین کله . کلاه سیاه . (برهان ) (آنندراج ). || معشوق کلاه سیاه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم ا...
کلاه کبود. [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج که 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کلاه کبود. [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 305تن سکنه دارد. در سه محل بفاصله ٔ ...
کلاه شکستن . [ ک ُش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از برگردانیدن گوشه ٔ کلاه باشد و نیز کج گذاشتن کلاه را بر سر گویند. (برهان ). برگردانیدن گوش...
کلاه آبادی . [ ک ُ ] (اِخ ) ایل کرداز طوایف پشتکوه . (ز جغرافیایی سیاسی کیهان ص 70).
خاقان کلاه . [ ک ُ ] (ص مرکب ) صاحب کلاه خاقانی . کنایت از عظمت و بزرگی است : فریدون کمر بلکه خاقان کلاه .نظامی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کلاه فروشی .[ ک ُ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل کلاه فروش . فروختن کلاه . || (اِ مرکب ) محل فروش کلاه . جائی که در آن کلاه فروشند. و رجوع به کلا...