اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلک

نویسه گردانی: KLK
کلک . [ ک ِ ل ِ ] (اِ) انگشت کوچک را گویند و به عربی خنصر خوانند. (برهان ). انگشت کهین که آن را خنصر گویند. (آنندراج ). انگشت کوچک . خنصر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کلیک ، و در گنابادی کِلِک ، و کلیک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
کلیک و کلیجک ، کلک راست نام
که خنصر بخواند به تازیش عام .

(فرهنگ منظومه ، از آنندراج ).


|| (ص ) احول بود و لوچ نیز گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 290). بمعنی لوچ و کاج و احول هم آمده است . (برهان ) ۞ (از ناظم الاطباء). احول و کاج . (آنندراج ). کلیک . احول . لوچ . کاژ. (فرهنگ فارسی معین ). دوبین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از فروغش به شب تاری شد نقش نگین ۞
ز سرکنگره بر خواند مرد کلکا.
ابوالعباس (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 290).
|| بمعنی درد شکم نیز گفته اند ۞ . (آنندراج ) :
باد از نفخ حقد و باد حسد
دشمن شاه مبتلای کلک .

(ازآنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کلک . [ ک ِ ] (اِ) هر نی میان خالی را گویندعموماً. (برهان ). نی است عموماً. (آنندراج ). هر نی میان کاواک . (ناظم الاطباء). نی . (فرهنگ فارسی ...
کلک . [ ک َ ل َ ] (اِ) نشتر فصاد را گویند و به عربی مبضع خوانند. (برهان ). نیش و نیشتر حجام و فصاد که آن را شست نیز گویند. (آنندراج ). مبضع و ن...
کلک . [ ک َ ل ِ ] (ص ) بمعنی نامبارک و شوم . کَلَک .(آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کَلَک شود. || (اِ) بمعنی بوم گفته اند کَلَ...
کلک . [ ک َ ] ۞ (اِ) بغل ۞ . (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ). بغل . آغوش . (فرهنگ فارسی معین ) : کسی را که درد آیدش دست و کلک علاجش کنندی به ...
کلک . [ ک َ ل َ ] (ص مصغر) تصغیر کل باشد که کچل است . (برهان ). مصغر کل بمعنی کچل . (ناظم الاطباء). کل کوچک . کچل کوچک . (فرهنگ فارسی معین ...
کلک . [ ک ُ ] (اِ) بمعنی پشم تر می باشد که از بن موی بز با شانه برآورند و ازآن شال و امثال آن بافند و تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن ...
کلک . [ دَ ل َ ] (اِ) خربزه ٔ نارسیده . (برهان ) (ناظم الاطباء). خربزه ٔ نارسیده یعنی کالک و سفچه . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). مخفف کالک ...
کلک . [ ک ُ ل ُ ] (ص ) احول و کاج باشد ۞ . (برهان ). لوچ و احول . (ناظم الاطباء). || (اِ) درد شکم را نیز گویند. (برهان ). دردشکم . (ناظم الاط...
کلک . [ ک ُ ل ُ ] (اِ) نام قسمی پیچ در کوههای اطراف کرج وسیاه کلان . و در کلاک آن را کَرَک نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کلک . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است از مضافات دامغان که در آنجا گندم خوب حاصل می شود. (برهان ). نام موضعی نزدیک دامغان که گندم آن م...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.