اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کما

نویسه گردانی: KMA
کما. [ ک ُ ] ۞ (اِ) گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن و آن را کمای نیز گفته اند. (برهان ). گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن . (آنندراج ). گیاهی بسیار بدبوی که کمای نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است بدبو که گل گنده گویند و به تازی کماة خوانند. (فرهنگ رشیدی ). گیاه باشد ناخوشبوی در ولایت خراسان و دو نوع بود نوعی ازآن گاوان خورند و نوعی را مردم و این نوع نافع بود.(صحاح الفرس ). گیاهی ۞ است از تیره ٔ چتریان ۞ که در نقاط مرتفع برگهای معطر آن برای خوراک حیوانات بکار می رود و از جنسی ۞ از آن صمغبدبویی به نام انغوزه و از جنس دیگر ۞ صمغی به نام انجدان حاصل می شود که مصرف دارویی دارد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
جان و دل را بود دارو لیکن از بهر جگر
آنچه می باید نبود، آن چیست کسنی و کما.

سنائی .


چون کما گنده است شغلی کن که تخم
برکنی از بیخ همچون کنگرش .

پوربها (از فرهنگ رشیدی ).


گنده است چون پیاز بغلهای او چنانک
گویا به گند کرد کما را محاصره .
پوربهای جامی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
و رجوع به کمای وکماة شود. || در کرج نام بوته ای است ۞ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کما. [ ک َ ] (اِ) آستین رفیده را گویند و رفیده لته ٔچندی است که مانند گرد بالشی دوزند و خمیر نان را بر بالای آن پهن سازند و بر تنور چسبانند...
کما. [ ک َ / ک ِ / ک ُ ] (اِ) بزباز را گفته اند که عربان بسباسه خوانند، گویند پوست جوزبو است . (برهان ) (آنندراج ). بزباز و پوست جوزبو که بسباسه...
کما. [ ک َ ] (ع ق ) کلمه ٔ مرکب از کاف تشبیه و ما، یعنی همچنان و مثل اینکه و مانند اینکه و زیرا که . (ناظم الاطباء). چنانکه . (یادداشت به ...
کما. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 796 تن سکنه دارد. چند ساختمان قدیمی دارد و در انقلا...
کما. نام علمی :Ferula(Ovina) نام فارسی :کما نام محلی : کما مشخصات: گیاهی است از خانواده چتریان که ارتفاع آن به 1 تا 1.5 متر می رسدوبرگهای آن دارا...
کماً. [ ک َم ْ مَن ] (ع ق ) از حیث چندی : فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کَم ّ شود.- کماً و ...
کماء. [ ک َم ْ ما ] (ع ص ) سماروغ فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سماروغ چین جهت فروختن . (منتهی الارب ...
چنانکه سزاوار است .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کمع. [ ک َ ] (ع ص ، اِ) بریدن ْ دست و پای ستور را. || درآمدن در آب . || به دهان آب خوردن . || سست رفتن ستور. (از منتهی الارب ) (آنندرا...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.