اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کماً

نویسه گردانی: KMA
کماً. [ ک َم ْ مَن ] (ع ق ) از حیث چندی : فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کَم ّ شود.
- کماً و کیفاً ؛ از حیث چندی و چونی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کما. [ ک َ ] (اِ) آستین رفیده را گویند و رفیده لته ٔچندی است که مانند گرد بالشی دوزند و خمیر نان را بر بالای آن پهن سازند و بر تنور چسبانند...
کما. [ ک َ / ک ِ / ک ُ ] (اِ) بزباز را گفته اند که عربان بسباسه خوانند، گویند پوست جوزبو است . (برهان ) (آنندراج ). بزباز و پوست جوزبو که بسباسه...
کما. [ ک ُ ] ۞ (اِ) گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن و آن را کمای نیز گفته اند. (برهان ). گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن . ...
کما. [ ک َ ] (ع ق ) کلمه ٔ مرکب از کاف تشبیه و ما، یعنی همچنان و مثل اینکه و مانند اینکه و زیرا که . (ناظم الاطباء). چنانکه . (یادداشت به ...
کما. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 796 تن سکنه دارد. چند ساختمان قدیمی دارد و در انقلا...
کماء. [ ک َم ْ ما ] (ع ص ) سماروغ فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سماروغ چین جهت فروختن . (منتهی الارب ...
کما. نام علمی :Ferula(Ovina) نام فارسی :کما نام محلی : کما مشخصات: گیاهی است از خانواده چتریان که ارتفاع آن به 1 تا 1.5 متر می رسدوبرگهای آن دارا...
کمع. [ ک َ ] (ع ص ، اِ) بریدن ْ دست و پای ستور را. || درآمدن در آب . || به دهان آب خوردن . || سست رفتن ستور. (از منتهی الارب ) (آنندرا...
کمع. [ ک ِ ] (ع مص ) همخوابه . || زمین هموار پست میانه برآمده اطراف . || زمین پست مغاک پا سپرده . || قبا. || کرانه ٔ وادی . (منتهی الا...
کمع. [ ک َ م َ ] (ع اِ) گره ران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.