کما. [ ک ُ ]
۞ (اِ) گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن و آن را کمای نیز گفته اند. (برهان ). گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن . (آنندراج ). گیاهی بسیار بدبوی که کمای نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است بدبو که گل گنده گویند و به تازی کماة خوانند. (فرهنگ رشیدی ). گیاه باشد ناخوشبوی در ولایت خراسان و دو نوع بود نوعی ازآن گاوان خورند و نوعی را مردم و این نوع نافع بود.(صحاح الفرس ). گیاهی
۞ است از تیره ٔ چتریان
۞ که در نقاط مرتفع برگهای معطر آن برای خوراک حیوانات بکار می رود و از جنسی
۞ از آن صمغبدبویی به نام انغوزه و از جنس دیگر
۞ صمغی به نام انجدان حاصل می شود که مصرف دارویی دارد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین )
: جان و دل را بود دارو لیکن از بهر جگر
آنچه می باید نبود، آن چیست کسنی و کما.
سنائی .
چون کما گنده است شغلی کن که تخم
برکنی از بیخ همچون کنگرش .
پوربها (از فرهنگ رشیدی ).
گنده است چون پیاز بغلهای او چنانک
گویا به گند کرد کما را محاصره .
پوربهای جامی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
و رجوع به کمای وکماة شود. || در کرج نام بوته ای است
۞ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).