اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کمال الدین

نویسه گردانی: KMAL ʼLDYN
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ](اِخ ) زیاد اصفهانی . از شاعرانی است که اشعار او درعراق معروف و مورد توجه بوده است . از اشعار اوست :
این عرصه که گفت خوش جهانی است ؟
خاکش بر سر که خاکدانی است
عاقل به خدا اگرگزیند
گردی که فراز آن دخانی است
این هفت رواق برکشیده
بر درگه قدرت آستانی است
این خط سیه سپید ایام
محنت کده ٔ غم آشیانی است ...

(از لباب الالباب ج 1 ص 274).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کمال الدین . [ ک َلُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن علی خازن از وزرای دولت سلجوقی است . (تجارب السلف ص 282). از وزرای مسعودبن محمدبن ملکشاه و مردی ...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن همام الدین عبدالواحد... و رجوع به ابن همام شود.
کمال الدین پشته . [ ک َ لُدْ دی پ ُ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش لنگرود است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 126 تن سکنه دارد. (ا...
کمال الدین حمصی . [ ک َ لُدْ دی ن ِ ح ِ ] (اِخ ) ابومنصور مظفربن علی بن ناصرالقرشی ، از اطبای مشهور اسلامی است . وی نزد شیخ رضی الدین الرحبی ...
قاضی کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حسن حسینی . وی بحسن خلق و لطف طبع و علو همت و وفور سخاوت موصوف و از جمله ٔ اشراف سادات گرگان به ...
قاضی کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) میر حسن یزدی . رجوع به قاضی میبدی شود.
کمال الدین بهزاد. [ ک َ لُدْ دی ن ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به بهزاد شود.
کمال الدین خجندی . [ ک َ لُدْ دی ن ِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) از ناحیه ٔ خجند ماوراءالنهر است که در بدایت عمر خود به تبریز مهاجرت کرد و در خدمت سلطان ...
کمال الدین فارسی . [ ک َ لُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمدبن الحسن مکنی به ابوالحسن متوفی به سال 720 هَ . ق . (1320 م .) یکی از دانشمندان سرشناس ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.