اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کنار

نویسه گردانی: KNAR
کنار. [ ک َ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما. (برهان ) (ناظم الاطباء). و به این معنی با زای نقطه دار هم آمده است . (برهان ). مصحف کناز. (حاشیه برهان چ معین ). رجوع به کناز شود. || میوه ای باشد که آن را موز می گویند. (برهان ). یک قسم میوه که موز نیز گویند. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ارس کنار. [ اَ رَ ک ِ ] (اِخ ) خرّه ای از ماکو.
پیش کنار.[ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رشت و 5 هزارگزی جنوب خاور دوشنبه ...
خوش کنار. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) محبوب . معشوق . (برهان قاطع) : من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت اندر کنار بختم و آن خوش کنا...
دار کنار. [ ک ِ / ک ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهات نمارستاق نور در مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 149).
قره کنار. [ ق َ رَ ک ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 123 هزارگزی باختر لار واقع است . سکنه ٔ آن 20 تن اس...
لاش کنار. [ ک ِ ] (اِخ ) لاشک . نام موضعی در فیروزکلای کجور. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
لات کنار. [ ک َ ] (اِخ ) نام دهی به تنکابن مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ص 105 بخش انگلیسی ). دهی از دهستان گلیجان ، شهرستان شهسوار...
کنار بروژ. [ک َ ب ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه است که در جنوب خاوری بخش واقع است واز پانزده آبادی بزرگ...
کنار جستن . [ ک َ / ک ِ ج ُت َ ] (مص مرکب ) گوشه گرفتن . (آنندراج ) : کسی گیرد آرام دل در کنارکه از صحبت خلق جوید کنار.سعدی .|| وداع کردن . ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.