کنگ . [ ک َ ] (اِ) به معنی بال است یعنی سرانگشتان دست آدمی تا دوش . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). بازوی انسان . (غیاث ). بال باشد و آن از سر انگشتان است تا بازو و کتف . (انجمن آرا) (ازجهانگیری ). بال آدمی یعنی از سرانگشتان تا دوش . (ناظم الاطباء). || از جانوران پرنده ، جناح . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). بال مرغ . جناح و بال پرندگان . (ناظم الاطباء)
: آن خسیس از نهایت خست
کنگ کنجشککی بکس ندهد.
؟(از فرهنگ رشیدی ).
|| از درختان ، به معنی شاخ باشد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). شاخ درخت . (غیاث )(ناظم الاطباء). || مجازاً به معنی شاخ نبات (خوردنی ). (حاشیه برهان چ معین )
: بر کنگ نبات آنکه در این شیشه کره بست
در نقش هم او صورت قرصک که و مه بست .
بسحاق اطعمه (از حاشیه ٔ برهان ایضاً).