کوتعة
نویسه گردانی:
KWTʽ
کوتعة. [ ک َ ت َ ع َ ] (ع اِ) سر نره ٔ خر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کوتاه . (ص ) مقابل دراز. (آنندراج ). قصیر و کم طول . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کوته . (فرهنگ فارسی معین ). با آمدن ، بودن ، شدن ، کردن...
کوتاه پا. (ص مرکب ) آنکه دارای پایی کوتاه است . (فرهنگ فارسی معین ). || حیوانات اهلی که پای کوتاه دارند ۞ مقابل بلندپا. حیواناتی مانن...
کوتاه پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) اسب یا چارپایی دیگر که پشت او کوتاه باشد : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار.فرخی .
کوتاه دست . [ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دستش به مراد و مطلوب نرسد. نامراد. ناکام . (فرهنگ فارسی معین ) : بدسگالان تو از هر شادیی کوتاه دست مانده ا...
کوتاه دم . [ دُ ] (ص مرکب ) ابتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که دم کوتاه دارد.
کوتاه عمر. [ ع ُ ] (ص مرکب ) که عمرش کوتاه باشد. کوتاه زندگانی . کوته زندگانی . که مدت حیاتش طولانی نباشد : یکایک همی پروریشان به نازچه ک...
کوتاه قد. [ ق َ د د ] (ص مرکب ) پست قامت و آنکه قد و بالای وی کوتاه بود و بلند نباشد. (ناظم الاطباء). کسی که قدش کوتاه است . کوتاه بالا. قص...
کوتاه قدی . [ ق َدْ دی ] (حامص مرکب ) کوتاه قد بودن . کوتاه بالایی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
کوتاه فکر. [ ف ِ ] (ص مرکب ) کوتاه اندیش . رجوع به کوتاه اندیش شود.
کوتاه قامت . [ م َ ] (ص مرکب ) کوتاه قد: عُنجُف ؛ کوتاه قامت درآمده اندام . (منتهی الارب ). و رجوع به کوتاه قد شود.