اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوه

نویسه گردانی: KWH
کوه . [ ک َ ] (ع مص ) هه کردن فرمودن کسی را تا بوی دهن وی معلوم شود. (ناظم الاطباء). بو کشیدن . استشمام کردن بوی دهان کسی را و دستور دادن او را تا نفس بیرون دهد (یا ها کند) تا معلوم گردد که مست است یا نه . (از اقرب الموارد): کهته کوهاً؛ په کردن گفتم او را تا بوی دهن او معلوم گردد. (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
حسنی کوه . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان . 57هزارگزی جنوب رودسر، شش هزارگزی شوئیل . سکنه ...
چلان کوه . [ چ َ ] (اِخ ) نام کوهی است در ملک یمن . (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) : بکوهی بر شد از تشویش انبوه ۞ که خوانندش در آن کشو...
خاره کوه . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کوهی که از جنس سنگ خاره باشد. || کنایه از محکمی و صلابت است : پس و پیش را کرد چون خاره کوه برانگیخت ...
خانه کوه . [ ن ِ ] (اِخ ) نام کاروانسرایی است . رجوع به کاروانسرای خانه کوه شود.
خرمن کوه . [ خ ِ / خ َ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است که کوههای احمری از سمت جنوب به سیاه کوه و این کوه متصل است و از کوههای منطقه ٔ فارس ...
خرونق کوه . [ خ ُ ن َ ] (اِخ ) نام کوهی است در جنوب خرونق از نواحی یزد. (یادداشت بخط مؤلف ).
زواره کوه . [ زَ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آباد است که 235 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کوه پاسان . (اِخ ) دهی از دهستان ایراندکان که در بخش خاش شهرستان زاهدان واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوه بنیاد. [ ب ُ ] (ص مرکب ) عظیم الجثه و بزرگ و استوار چون کوه : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند... بادحرکت ، آتش سرعت ،... ابرنهاد، کوه بنیاد...
کوه بیجار. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است و 278 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.