گاو
نویسه گردانی:
GAW
گاو. (اِخ ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در 23 هزارگزی خاوری آغ کند و 30 هزار و پانصدگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه . کوهستانی گرمسیر، مالاریائی ، دارای 323 تن سکنه . آب آن از سه رشته چشمه ، محصول آنجا غلات ، حبوبات ، سردرختی . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی ، جاجیم و گلیم بافی ، راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۰ ثانیه
گاوو ماهی . [ وُ ] (اِخ ) مقصود گاوی است که گویند زمین را بشاخها داشته و پای آن بر پشت ماهی است .- تا گاو و ماهی ؛ تا دورترین جای از زیرز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دیده ٔ گاو. [ دی دَ / دِ ی ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاو چشم . بابونه ٔ گاو. گلی است که آن را گاو چشم گویند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) ...
طاعون گاو. [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به گاومرگی شود.
سر گاو زدن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از فایده ٔ عظیم برداشتن و دولت مفت بدست آوردن . (آنندراج ).
چهارتا گاو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. 110 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و بن...
بابونه گاو. [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به بابونه گاوی شود.
گاو پرواری .[ وِ پ َرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاوی که آن را در خانه ٔ سرد به ایام تابستان نگهداشته و غذای لایق داده فربه نموده باشند. ...
گاو سفالین . [ وِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خم شراب . (آنندراج ) (غیاث ). صراحی و ظرفی که آن را ازسفال بهیأت گاو ساخته باشند. ...