اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گر

نویسه گردانی: GR
گر. [ گ َ ] (اِ) مقصودو مراد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) :
سپهر آراسته عیشت جهان افروخته عمرت
بمجد و فخر وجاه و بخت و عز و نام و کام و گر.

مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 143).


کار بی علم کام و گر ندهد
تخم بی مغز بار و بر ندهد.

حکیم سنایی (از آنندراج ).


طاغیان را کرده یکباره جدا بی کام و گر
یاغیان را کرده همواره بری از نام و نان .

عبدالواسع جبلی (از جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
میانجی گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) واسطه و مصلح . (ناظم الاطباء). و رجوع به میانجی شود.
معامله گر. [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) سوداگر. بازرگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مداخله گر. [ م ُ خ َ / خ ِ ل َ / ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) که در کار دیگران بی هیچ حقی و بی اجازت آنان دخالت و دست اندازی کند. دولت یا حکومتی که...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نشاسته گر. [ ن ِ ت َ / ت ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه نشاسته سازد. (یادداشت مؤلف ).
آبگینه گر. [ ن َ / ن ِگ َ ] (ص مرکب ) شیشه گر. زَجّاج . زُجاجی . (ربنجنی ).
افشرده گر. [ اَ ش ُ دَ / دِ گ َ] (ص مرکب ) عصار. (آنندراج ) (اوبهی ) (لغت فرس اسدی ). عصاره و شیره گیر. (فرهنگ شعوری ). روغن گر. روغن گیر.(یادداش...
ابریشم گر. [ اَ ش َ گ َ ] (ص مرکب ) ابریشم تاب .
پروازه گر. [ پ َرْ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) رجوع به پروازه شود.
پرویزن گر. [ پ َرْ زَ گ َ ] (ص مرکب ) غربالی . (دهار).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.