اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گر

نویسه گردانی: GR
گر. [ گ َ ] (اِ) مقصودو مراد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) :
سپهر آراسته عیشت جهان افروخته عمرت
بمجد و فخر وجاه و بخت و عز و نام و کام و گر.

مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 143).


کار بی علم کام و گر ندهد
تخم بی مغز بار و بر ندهد.

حکیم سنایی (از آنندراج ).


طاغیان را کرده یکباره جدا بی کام و گر
یاغیان را کرده همواره بری از نام و نان .

عبدالواسع جبلی (از جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ریخته گر. [ ت َ / ت ِ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که می گدازد مس و روی را با هم و از آن هاون و منقل و اسباب دیگر و توپ می سازد. (ناظم الاطباء). کس...
خوازه گر. [ خوا / خا زَ / زِ ] (ص مرکب ) خواهنده . خواهشگر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : میرسیدش از سوی هر مهتری بهر دختر دمبدم خوازه گری .مولوی .
خواهش گر. [ خوا / خا هَِ گ َ ] (ص مرکب ) شفیع. میانجی . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء) : بیارد کنون پیش خواهشگران ز کابل فراوان گزیده سرا...
خیانت گر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) خیانت پیشه . (آنندراج ) : بموش ریزه بر و گربه ٔ خیانت گرکه این هزبر بچنگ است و آن پلنگ بناب . خاقانی .آگاه ک...
تاراج گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) غارتگر.(آنندراج ). یغماگر. چپوچی . تاراج کننده : ز کچلول دریوزه تا جام زرببردند ترکان تاراج گر. هاتفی (از آنندراج )...
تعلیم گر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) تعلیم فرما : مرا خضر تعلیم گر بود دوش به رازی که آمد پذیرای گوش . نظامی (از آنندراج ).تعلیم گر تو شد که اینجای آ...
تهنیت گر. [ ت َ ی َ گ َ ] (ص مرکب ) مبارکبادگوی : همه مردمانش که حاضر بدندکه و مه همه تهنیت گر شدند. شمسی (یوسف و زلیخا).رجوع به تهنیت و ...
بریشم گر. [ ب َ ش َ گ َ ] (ص مرکب ) ابریشم گر. ابریشم ساز. (ناظم الاطباء) : گرچه یکی کرم بریشم گر است باز یکی کرم بریشم خور است .نظامی .
پاردم گر. [ دُ گ َ ] (ص مرکب ) ثفار. (مهذب الاسماء).
بیرنگ گر. [ رَن ْگ ْ، گ َ ] (ص مرکب ) (از: بی + رنگ + گر) طراح . نقشه کش . (یادداشت مؤلف ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.