اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گردون

نویسه گردانی: GRDWN
گردون . [ گ ُ دُ وِ ] (اِخ ) ۞ اسم ولایت کردوک ها رادر زمان اشکانیان و ساسانیان کُردون و گردون ضبط کرده اند و چون «اِن » ۞ را که از تصرفات خارجی است حذف کنیم همان کردو یا گردو میماند که اصل لفظ است . (تاریخ ایران باستان ص 1544).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۳ ثانیه
عقده ٔ گردون . [ ع ُ دَ/ دِ ی ِ گ َ ] (اِخ ) کنایه از رأس و ذنب ، و هر دو را عقدتین گویند و این اصطلاح اهل تنجیم است . (آنندراج ). و رجوع به ...
کاسه ٔ گردون . [ س َ / س ِ ی ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از آفتاب است . || ساقی را نیز گویند.
گرده ٔ گردون . [ گ ِ دَ / دِ ی ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گرده ٔ چرخ است که کنایه از آفتاب و ماه باشد. (برهان ).
گردون اقتدار. [ گ َ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) فلک منزلت و صاحب قدرت . (آنندراج ). کسی که قدرت وی مانند آسمان است . (ناظم الاطباء).
گردون چین بیک . [ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از خانان خوارزم است . رجوع به ذیل تاریخ رشیدی حافظ ابرو ص 131، 132 و 134 و گردوچین شود.
ساکنان گردون .[ ک ِ ن ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ستاره ها باشد. || ملائکه . (برهان ) (آنندراج ).
صاحب افسر گردون . [ ح ِ اَ س َ رِ گ َ ] (اِخ )کنایه از حضرت عیسی علیه السلام است . (برهان قاطع).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
هارون آستانه ٔ گردون . [ ن ِ ن َ / ن ِ ي ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : برجیس موسوی کف ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.