گردون
نویسه گردانی:
GRDWN
گردون . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه ٔ شهرستان کرمان ، واقع در 53000گزی جنوب خاوری ساردوئیه ، سر راه مالرو ساردوئیه به دارزین . این ده 303 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
گردون گرای . [ گ َ گ َ ] (نف مرکب ) پیچنده ٔ آسمان و کنایه از توانا و کسی که آسمان را مسخر کند. و صاحب آنندراج آرد: کنایه از طالب علو ترقی ...
گردون رکاب . [ گ َ رِ ] (ص مرکب ) در صفت پادشاهان . (آنندراج ). پادشاه توانا. (ناظم الاطباء).
گردون نورد. [ گ َ ن َ وَ ] (نف مرکب ) آسمان پیما. صاحب آنندراج آرد: در صفت ماه و سیارات : بشبرنگ مه نعل گردون نورددرآمد برافراخت گرز نبرد. اس...
گردون برین . [ گ َ ن ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : ای از شرف و رتبت خاک قدم توگردون برین سافل و درگاه تو عالی .سو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گژدم گردون . [ گ َ دُ م ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برج عقرب است . (آنندراج ).
گردون مینا. [ گ َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ).
گردون پیمای . [ گ َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) آسمان پیماینده : و خورشید عالم آرای گردون پیمای که شاه ستارگان و خسرو سیارگان است . (سندبادنامه ص...
بنات گردون . [ ب َ ت ِ گ َ ] (اِخ ) مختصر بنات النعش گردون است . (آنندراج ). رجوع به هفت اورنگ و بنات النعش شود.
بناش گردون . [ ب َ ش ِ گ َ ] (اِخ ) مختصر بنات النعش گردون است و سه ستاره ٔ صف زده که متصل یک پایه ٔ بنات النعش کبری اند. (آنندراج ). رجوع ب...