گروه
نویسه گردانی:
GRWH
گروه . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، واقع در 6000گزی باختر مسکون و 4000گزی باختر شوسه ٔ بم به سبزواران . هوای آن سرد و دارای 350 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشودو محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . مزارع یشته ساوندان و سنگستان جزء این ده است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
گروه . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد، واقع در 58 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی باختر راه مش...
گروه . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رادکان بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، واقع در 108هزارگزی شمال باختری مشهد و 20هزارگزی شمال خاوری ...
گروه . [ گ ُ ] (اِ) پهلوی ، گره ۞ (دسته ، گروه ). ارمنی ، گره ۞ (ملت ، جمعیت ). بلوچی ، گرف ۞ . ایرانی باستان ، ظاهراً گروثوه ۞ . کردی ، کو...
گروه . [ گ ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هشتگانه ٔ بخش ساردوئیه جیرفت که در شمال ساردوئیه واقع است . حدود آن بشرح زیر است :از شمال به د...
گروه . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 18000گزی شمال ساردوئیه و 10000گزی باختر راه مالرو سارد...
گروه . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرباز شهرستان ایرانشهر، واقع در 5000گزی جنوب سرباز و کنار راه فرعی سرباز به شهرستان ایرانشهر. هوای آ...
گروه گروه . [ گ ُ گ ُ ] (ق مرکب ) گروهاگروه . گروه پس گروه . دسته دسته . فوج فوج : دلم یکی و در او عاشقی گروه گروه . فرخی .زر فروریخت پشته ...
گروها گروه . [ گ ُ گ ُ ] (ق مرکب ) گروه از پس گروه . دسته دسته . فوج فوج : وز آن سوی هومان به کردار کوه بیاورد لشکر گروها گروه . فردوسی .رسی...
بی گروه . [ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + گروه ) بی جمعیت . بی همراهان . بتنهایی : سکندر چو بشنید شد سوی کوه بدیدار بر تیغ شد بی گروه . فردوسی .رجوع ...
هم گروه . [ هََ گ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دسته جمعی . همه با هم . (یادداشت مؤلف ). متفق . متحد : برآرید لشکر، همه همگروه سراپرده و خیمه بر سوی ...