گز
نویسه گردانی:
GZ
گز. [ گ ِ / گ َ ] (اِ) دندان که به عربی سن میگویند. (برهان ). مخفف گاز است که دندان باشد. (آنندراج ). بخاطر میرسد که بفتح باشد مخفف «گاز». (رشیدی ).
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
گز. [ گ َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان انزان ، بخش بندرگز شهرستان گرگان ، واقع در 3500گزی جنوب بندرگز سر سه راهی بندر گز و گرگان و بهشهر. هوای آ...
چوب گز. [ ب ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوبی که بدان پارچه و غیر آن پیمایش کنند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). چوبی که بدان چیز و یا ...
چهل گز. [ چ ِ هَِ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل . در 15هزارگزی باختر اردبیل و 12 هزارگزی شوسه ٔ مشکین ا...
بته گز. [ ب ُت ْ ت ِ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین ولایت فریمان مشهد. در 105 هزارگزی خاوری فریمان . سکنه ٔ آن 86 تن ،آب از قنات . محصول ...
بته گز. [ ب ُت ْ ت ِ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد فریمان مشهد در 18 هزارگزی شمال باختری فریمان . سکنه ٔ آن 215 تن ، آب از قنات . محصول...
تره گز. [ ت َ رَ / رِ گ َ ] (اِ مرکب ) در مازندران حشره ای است شبیه به مورچه با شکمی دراز و چوب خوار و گزیدگی آن آماس آرد و تا قریب یکماه ...
چاه گز. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 6 هزارگزی باختر شوسف و 6 هزارگزی جنوب خاوری هشتوکان واقع...
چاه گز. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 75 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع شده . جلگه و گرمسیر است و ...
چشمه گز. [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ )مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع خنامان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 244). و در فرهنگ جغرافیایی ...
چشمه گز. [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان که در 63 هزارگزی خاور رفسنجان و 20 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ رفسنج...