اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گشن

نویسه گردانی: GŠN
گشن .[ گ ُ ] (اِ) طالب نر شدن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) ۞ . || بار گرفتن ماده ٔ سایر حیوانات . (برهان ) (غیاث ). || بارور شدن درخت خرما. (برهان ). بارور شدن نخل خرما را نیز گویند چه او را نیز تا گرد نخل نریزند بار نیاورد. (آنندراج ). و گویند به درخت خرما که بار نیارد از درخت خرمای دیگر که میوه دار باشد دو چهار خرما گرفته در این درخت بی بر می نهند به قدرت الهی آن درخت بی ثمر مثمر میگردد. (غیاث ). گشن خرما. لقاح النحل . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (ص ) نر باشد که در مقابل ماده است و درخت خرمای نر که به عربی فحل گویند. (برهان ). نر. (آنندراج ). فحل . (دهار). گشن از هر حیوان . (منتهی الارب ) : گوشت خصی زودتر هضم شود از گوشت گشن . (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ). و حمل راکبش نام کند، ای گشن . (التفهیم ابوریحان بیرونی ).
اسبی گشن است جهان جز به دین
کرد نداندش کسی نرم و رام .

ناصرخسرو.


بگیرند سر بز گشن و پایچه و خایه ٔ او همه را بشکنند و با استخوان بکوبند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سحت رشوت باشد در حکم و مهر زنان ناپارسا و مرد گشن فحل و کسب حجام . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). یاران بنگرستند گشنی دیدند در راهی با زنی بسروبازی میکرد، گفتند گوسفندی است بازی میکند. (سندبادنامه ص 81).
مادیانان گشن و فحل شموس
شیرمردی جوان و هفت عروس .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
گشن . [ گ َ / گ َ ش َ ] (ص ) محمد معین در حاشیه ٔ برهان ذیل همین کلمه نوشته اند: در اوستا ارشن ۞ و در پهلوی گوشن ۞ یا وشن ۞ به معنی ن...
گشن . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابک بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه واقع در 18هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه ، سر راه مالرو عمومی ...
گشن . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع در 18هزارگزی شمال رود. هوای آن گرم و دارای 333تن سکنه...
گشن قناتی است که در روستای چهارده از توابع بخش مرکزی، شهرستان خواف در استان خراسان رضوی قرار دارد. مشخصات قنات [ویرایش] طول این قنات ۳۲۰۰ متر است ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گشن خواه . [ گ ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) حیوانی که نر جوید. جفت جو. لاس .
گشن گیری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح گیاه شناسی ) ۞ عبارت است از آمیختن گامت نر با گامت ماده . در این عمل چند مرحله میتوان در نظر گرفت...
گشن نشین . ۞ [ گ َ ن ِ ] (اِ مرکب ) نام روزچهارم است از ماههای ملکی . (آنندراج ) (جهانگیری ).
گشن یافته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) جفت گرفته . || باردارشده . || پوشیده . || آسترشده . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.